یکی از رفقای عزیزم دیشب گفت: به وبلاگت سر زدم دیدم کار نمیکنه!
بنده خدا منظورش از کار کردن به روز شدن بود.
کلی سربه سرش گذاشتم که کار کردن با به روز شدن فرق میکنه
از این حرفا گذشته حرف، حرف حساب بود
اسفند 92 تا شهریور 93
7 ماه اگر یک وبلاگ مطلب جدید نداشته باشد یعنی چه؟
شاید صاحبش مرده است!!
شاید...
در این 7ماهه اتفاقات خاصی در زندگیام رقم خورد که بیربط به ننوشتن هم نبود
نوشتن حس میخواهد
نوشتنی که به زور باشد و با التماس بخواهی قلم را روی کاغذ بگردانی نه به دل خودم مینشیند نه به دل مخاطب
آدم سالی یک مطلب بنویسند اما دلچسب
بهتر است از یک عده که هر روز و هر هفته مینوسند اما نچسب و نخراشیده
بعضی از اتفاقات و بعضی از حالات را انسان حتی در وبلاگ خودش هم نمیتواند بنویسد.
نامحرم همهجا هست.
اما بعضیهایش را میتوان فریاد زد.
مثل سفر 10 روزه مشهد
سفری پربرکت و عجیب
تا به حال امام رضا را اینگونه زیارت نکرده بودم
مدتها بود تنها و بدون هیچ دغدغهای به زیارت امام رضا نرفته بودم. چندسالیست مشهد رفتنم شده بود فقط اردو...
یا شرکت کننده بودم یا مسئول
خلاصه اردو و دغدغهها و برنامههایش شدهبود حجابی برای زیارت امام رضا
اینقدر فکرهای مختلف در اردو به سراغ آدم میآید که امام رضا علیه السلام به حاشیه میرود.
البته اردو هم خوب هست و نیاز
اما آنچه واجبتر است خلوت و تنهاییست.
عجیب مشهدی بود
10 روز ماه رمضان
بدون هیچ دغدغهای - جز رابطهی خودم و امام- حتی دغدغه کار فرهنگی و جهان اسلام و سوریه و داعش و...
عدهای مخالف این حال هستند، اما من واجب میدانم. اما نباید دائمی باشد و همیشگی که میشود زاهدان غار نیشن و راهبان اهل کلیسه.
اوج زیارت در سحرهای صحن انقلاب و خصوصاً در نماز ظهر روز آخر در صحن انقلاب تجلی کرد...
بحثهایی هم با چند تن از اساتید داشتم
بسیار جدی و پرمغز و پر فایده
همین بحثها مسیر را هموار کرد
و اصل بحث انسان بود
این موجودی که برخی به خطا آن را حیوان ناطق میخوانند کیست؟ و به کدامین سمت در حال حرکت است؟
آخر خط کجاست؟
شاید اگر کسی به جواب این سؤالات برسد هیچگاه در زندگی در دوراهی چه کنم قرار نگیرد.
باز همان دیشب سخنرانی حاج آقای قرائتی را گوش میکردم حرفی زد تا مدتی بعد مخم سوت میکشید
گفت در زندگی برای خودم اصولی نوشتم
بر اساس همین اصول عمل کردم
و تا به حال حتی از یک دقیقه از زندگیم هم پشیمان نشدم
به خودم نگاه میکنم در 4-5 ساعت اخیر 3-4 ساعت پشیمانی دارم...
نتیجه مشهد سرگردانی و حیران بود
حیرانی که دنبال پاسخ آن هستم
پاسخ شفاف است
آنچه آزارم میدهم حرکت کند است
اجل سرعتش از من بیشتر است.
اصلا دور از ذهن نیست جملهای که در ابتدا گفتم؛
مرگ نویسنده وبلاگ...