شعری از استاد میرشکاک
شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۰۹ ب.ظ
عمری عبث آرزوی حق می کردم
روی دل خود به سوی حق می
کردم
با خود همه گفتگوی حق می
کردم
حق بودم و جستجوی حق می
کردم
عمریست که جز عشق علی کارم نیست
جز یاد علی مونس و غمخوارم
نیست
گر با دو جهان خدا به کین
برخیزم
دانم که به جز علی نگهدارم
نیست
عریانم و رنگ و بویی ار هست تویی
ویرانم و آرزویی ار هست
تویی
استاد هزار شیوه نیرنگ منم
با این همه، های و هویی ار
هست تویی
می خواستم ای دوست که یارت باشم
شمع شب خلوتگه تارت باشم
دیدم که به خورشید تمایل
داری
آیینه شدم که درکنارت باشم
.................................................................................................................................................
یوسفعلی میرشکاک
- ۹۳/۰۶/۲۹